همین جا، در بیست مترِ مهربانی،
فرشِ گرمی زیر پاهایت میخوابد،
و تاخچهیِ سنتی، قصههایِ قدیم را زمزمه میکند.
دیوارها، نقاشیِ بیآلایشِ خاک را به دوش میکشند،
پشتیهایِ گلدار، آغوشِ نرمی برایِ خستگیهایتاند،
رختخوابها، ابریاند که غروب را در آغوش میگیرند،
و یخچالِ کوچک، شبنمِ خنکِ صبح را برایت نگه میدارد.
اینجا قصرِ "کفایت" است؛
نه طلایی بر در و دیوار، نه گنجی پُر زرق و برق،
همین بس که پنجره، چشمهایش به حیاط زیبای عمارت خاتون باز است،
و نسیم، عطرِ گل ها را پیشکشِ نفسهایت میکند…
پامچال،اتاقِ توست: همسفرِ سادگی و آرامش،
جایی که زمان، بر بلندایِ کوههایِ خیال میایستد،
و خستگیها، در آبِ زلالِ خاطرهها شناور میشوند.
یک گردشگر، چه بیشتر از این میخواهد؟
فقط یک دلِ پر از آسمان، و این اتاقِ پر از زمین… 🌼
..