به یاد شب یلدا ...

به یاد شب یلدا ...
​یلدا در عمارت خاتون؛ بلندترین شب، کوتاه‌ترین فاصله با اصالت   شبی که ماه، گردِ سال را بر سفرهٔ زمستان می‌چید و ستاره‌ها، فانوس‌هایِ آسمان را روشن می‌کردند. در عمارت خاتون، یلدا تنها یک شب نبود؛ آیینِ زنده‌یِ پیوندِ انسان، طبیعت و خاطره‌ها بود.   --- خاطره آن شب اینگونه بود:  پنجره‌هایِ چوبی، رو به حیاطی باز می‌شوند که درخت  سرسبز، شاخه‌هایش را از سرما جمع کرده، انعکاس نور  همچون چراغ‌هایِ کوچک، …
ادامه مطلب

پنجرهٔ آبی و نجوایِ سبز

پنجرهٔ آبی و نجوایِ سبز
پنجرهٔ چوبیِ آبی، همچون چشمِ تشنهٔ زمین باز شده است به سویِ درختی که گویی از دلِ افسانه‌ها رُسته؛درختی با برگ‌هایی چنان سبز که گویا هر برگ، طره‌ای از بهار را در خود جا داده است.   باد، لابه‌لایِ شاخه‌ها می‌پیچد و برگ‌ها را به رقصی وا می‌دارد که نورِ خورشید، بر پهنهٔ چوبِ آبی، نقشِ هزاران الماس می‌اندازد.   و آن‌سوتر، از میانِ شکافِ برگ‌ها،  کوه‌هایِ سپیدپوش، چون غول‌هایِ …
ادامه مطلب

حیاطِ عمارت خاتون؛

حیاطِ عمارت خاتون؛
حیاطِ عمارت خاتون؛ نگینِ سبزِ روستای برغان   در قلبِ عمارت خاتون، حیاطی است که گویی زمان در آن جامِ زمردینِ خود را بر زمین نهاده تا آرامش را جرعه جرعه بنوشی. دو آلاچیقِ چوبی، همچون دو پیرِ خوش سخن، در حیاط نشسته‌اند تا قصه‌هایِ کهنِ روستا را برایت بازگو کنند.   حوضِ فیروزه‌فام، آینه‌ای است که آسمان را در سینهٔ خود جای داده؛   گاه ستاره‌ها در آن شنا …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش