«جشنوارهها: نغمهی همدلی در سازِ کرهی خاکی»
در پهنهی گیتی، مردمانِ هر دیار، با دستانی گشوده به سوی آسمان، روزهایی را به جشن مینشینند. نه برای فراموشی رنجها، که برای ریشه دواندن امید در خاکِ زمان. جشنوارهها، آیینهای هستند از فرهنگهای رنگین؛ هر یک به زبانی دیگر، ولی همگی در آرزوی جهانی میخوانند که در آن، جنگ جای خود را به همآوایی، و غم به شورِ زندگی دهد.
---
غذا: نخ تسبیحِ فرهنگها
غذا، تنها طعامِ جسم نیست؛ نقشِ هنری است بر لوحِ تمدن. در ایران، این سرزمینِ چهارفصل، سفرهای از طعمها گسترده است: از کوهستانهای البرز تا کرانههای خلیجفارس، هر لقمه روایتی است از همزیستی انسان با خاک و آب. برگزاری جشنوارههای خوراک، نه نمایشِ طعمها، که احیای رقصِ اصالت است. این رویدادها، همچون دار قالیِ فرهنگ، تاروپودِ هویتِ محلی را به نقشِ جهانی میبافند و به ساکنانِ هر دیار میگویند: «شما نگهبانانِ گنجینهای هستید که جهان به آن نیاز دارد.»
---
جشنوارهها: جویبارهای همدلی
این نوشته، که ریشه در خاکِ اسناد و تجربههای میدانی دارد، نشان میدهد که هر جشنواره، نه یک رویداد، که چراغی است بر فرازِ کوههای سکوت. جشنوارههای غذا، با گردهم آوردنِ ذائقهها، مرزها را درمینوردند و ثابت میکنند که طعمِ محبت، در هر زبانی شیرین است. اینجا، گردشگران نه میهمان، که راویانِ جدیدِ داستانِ کهنِ زمین میشوند.
---
پایانِ سخن:
خاتون در گوشهی عمارت خود، زیر نور چراغی کهن، میداند که هر خورشتِ آلو، هر نانِ تنوری، و هر شربتِ سکنجبین، نه غذا، که نامهای عاشقانه به آینده است. جشنوارهها، این نامهها را به دست باد میسپارند تا به هر کوچهی جهان برسند و زمزمه کنند:
«جهانِ بیجنگ، نه رویا، که دستساختهی دستانی است که به هم ایمان دارند...»
«جشنواره، آغازی است برای پایانی شیرین...»