نغمه‌ی همدلی در سازِ کره‌ی خاکی

نغمه‌ی همدلی در سازِ کره‌ی خاکی
«جشنواره‌ها: نغمه‌ی همدلی در سازِ کره‌ی خاکی»   در پهنه‌ی گیتی، مردمانِ هر دیار، با دستانی گشوده به سوی آسمان، روزهایی را به جشن می‌نشینند. نه برای فراموشی رنج‌ها، که برای ریشه دواندن امید در خاکِ زمان. جشنواره‌ها، آیینه‌ای هستند از فرهنگ‌های رنگین؛ هر یک به زبانی دیگر، ولی همگی در آرزوی جهانی می‌خوانند که در آن، جنگ جای خود را به هم‌آوایی، و غم به شورِ زندگی دهد.   …
ادامه مطلب

عطرِ هنر، طعمِ میهن

عطرِ هنر، طعمِ میهن
«عطرِ هنر، طعمِ میهن: خاتون و جشنواره‌ای که برغان را به آواز کشید»   --- در آن روزی که باد، عطرِ آلوهای برغان را تا دورترین کوچه‌های البرز پراکنده بود، عمارت خاتون نه یک غرفه، که قلبِ تپنده‌ی هنر و میهن‌دوستی شد. خانم کرمی، یا همان «خاتون»، با دستانی که گویی از جنسِ خاکِ پاک البرز است،  نه تنها غذاها  که روحِ یک فرهنگ را در سفره‌های رنگین به نمایش …
ادامه مطلب

رویداد گردشگری خوراک روستای برغان

رویداد گردشگری خوراک روستای برغان
فراخوانِ هنرمندانِ ذوق و سلیقه:   اداره کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان البرز، به یاری شورای اسلامی و دهیاری روستای برغان، پرده از رویدادی برمی‌دارد که در آن، آلوی برغان (ستارهٔ صحنهٔ طعم و هنر) معرف دیار برغان است  . این جشنواره، تابلویی است از اصالت، ذوق و همزبانی با طبیعت.   --- رویداد گردشگری خوراک روستای برغان   جایی برای:   - نمایش هنرِ آشپزی، آن‌گونه …
ادامه مطلب

روستای بَرَغان

روستای بَرَغان
روستای بَرَغان: نگینی درخشان در دامان البرز   در دل کوهستان‌های سر به فلک کشیده‌ی البرز، روستای بَرَغان همچون تابلویی زنده از تاریخ و طبیعت، رخ می‌نماید. این روستای کهن، واقع در بخش ساوجبلاغ، با کوچه‌باغ‌های پیچ‌درپیچ و خانه‌های خشتیِ پوشیده از گلِ کاهگل، نفس‌هایی از روزگاران گذشته را در سینه دارد. هوای پاک و خنکِ کوهستانی، برغان را به بهشتی برای فرار از هیاهوی شهر بدل کرده است. جویبارهای …
ادامه مطلب

به یاد شب یلدا ...

به یاد شب یلدا ...
​یلدا در عمارت خاتون؛ بلندترین شب، کوتاه‌ترین فاصله با اصالت   شبی که ماه، گردِ سال را بر سفرهٔ زمستان می‌چید و ستاره‌ها، فانوس‌هایِ آسمان را روشن می‌کردند. در عمارت خاتون، یلدا تنها یک شب نبود؛ آیینِ زنده‌یِ پیوندِ انسان، طبیعت و خاطره‌ها بود.   --- خاطره آن شب اینگونه بود:  پنجره‌هایِ چوبی، رو به حیاطی باز می‌شوند که درخت  سرسبز، شاخه‌هایش را از سرما جمع کرده، انعکاس نور  همچون چراغ‌هایِ کوچک، …
ادامه مطلب

پنجرهٔ آبی و نجوایِ سبز

پنجرهٔ آبی و نجوایِ سبز
پنجرهٔ چوبیِ آبی، همچون چشمِ تشنهٔ زمین باز شده است به سویِ درختی که گویی از دلِ افسانه‌ها رُسته؛درختی با برگ‌هایی چنان سبز که گویا هر برگ، طره‌ای از بهار را در خود جا داده است.   باد، لابه‌لایِ شاخه‌ها می‌پیچد و برگ‌ها را به رقصی وا می‌دارد که نورِ خورشید، بر پهنهٔ چوبِ آبی، نقشِ هزاران الماس می‌اندازد.   و آن‌سوتر، از میانِ شکافِ برگ‌ها،  کوه‌هایِ سپیدپوش، چون غول‌هایِ …
ادامه مطلب

گاهی گمان نمی‌کنی

گاهی گمان نمی‌کنی
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود گاهی بساط عیش خودش جور می شود گاهی دگر، تهیه بدستور می شود گه جور می شود خود آن بی مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور می شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست …
ادامه مطلب

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش