امشب تمام عاشقان را دستبهسر کن یک امشبی با من بمان با من سحر کن بشکن سرِ من کاسهها و کوزهها را کج کن کلاه! دستی بزن٬ مطرب خبر کن گلهای شمعدانی همه شکلِ تو هستند رنگینکمان را بر سر زلفِ تو بستند تا طاقِ ابرویِ بتِ من تا به تا شد دُردیکِشان پیمانههاشان را شکستند تو میر عشقی، عاشقان، بسیار داری پیغمبری، با جانِ عاشق کار داری یک چکه …